زینبزینب، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

زینب، میوه دل مامان و باباش

ورود به بخش عمومی

ساعت حدودا 8 شب بود که اومدیم بخش عمومی از تعریف خاطره درگیری با پرستار صرف نظر میکنم و میرم سراغ اینکه مادر و دختر (زن و بچمو عرض میکنم) بخش رو گذاشته بودن رو سرشون، مامان درد داشت و بچه گشنش بود در این لحظات بود که رفتم از تو ماشین ظرف کوچیک عسل رو که از خونه آورده بودم بعلاوه تربت ابی عبدالله(ع) رو با خودم آوردم. تربت رو ریختم روی عسل، دستمو حسابی شستم، بچه رو بغل کردم و با انگشت کوچیکم یذره عسل مخلوط با تربت رو در آوردم، زیر لب گفتم: "یا اباعبدالله" و انگشتمو مالیدم به سقف دهن زینب خانوم، شدیدا منتظر عکس العملش بودم، اولش ظاهرا هنگ کرده بود ولی چند لحظه بعدش شروع کرد به ملچ ملوچ بسسسسسیار خنده داری که بیا و ببین... (درباره باز ...
16 فروردين 1393

انتخاب اسم، شاهنامه ای با پایان خوش

مامانش خیلی دنبال اسم میگشت، پدر صاحاب اینترنت رو در آورد..! منم از همون اول که چه عرض کنم از قدیم الایام اسم انتخابیم مشخص بود (زینب و حسین، سومیشو نمیدونم.!) عیال هم آخر کار به این دوتا اسم رسید (یاسین و اسماء) یه جلسه رسمی برگزار کردیم که جزئیاتش تو عکس مشخصه بعدش گفتیم بابام برا هر چهارتا اسم به ترتیب چهارتا استخاره بزنه هردوتا اسم پسرا بد اومد و هردوتا اسم دخترا خوب...! درسته که گیجتر شدیم ولی تقریبا مطمئن شدیم که بچمون دختره.! به طرز تابلویی استخاره زینب خانم بهتر از همه بود ولی مامانش... منم یه عمر با اسم زینب زندگی کرده بودم. خلاصه گذشت و گذشت تا در تاریخ 16 بهمن 92 جنسیتش مشخص شد که اونم داستانی داشت، رفتم تو مطب دکتر...
16 فروردين 1393

آزمایش تیروئید

صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا دیروز شهادت حضرت بود، خیلی دوست داشتم با خانومی و زینب خانوم میرفتم روضه. یکی دو شبی که رفتم تا وسط روضه اسم حضرت زینب میومد حال عجیبی پیدا میکردم.... بگذریم... خدایی فک نمیکردم بچه داری اینقد سخت باشه.!! 14فروردین ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدیم، آخرین باری که قبل از 8 بلند شدم یاد نیست..! انگار میخواستم کوه بکنم.!اونم بعد از اینهمه تعطیلات نوروز خلاصه شال و کلاه کردیم و با مامانشو مامانه مامانشو داداشه مامانش (خان داییش که صبح زود از شاهرود رسیده بود) رفتیم مرکز بهداشت، نامردا 6 قطره خون از نینی گرفتن، که بسیار صحنه دلخراشی بود بعدشم رفتیم بیمارستان الزهرا که مامانش بخاطر ورم پاش آزمایش بده که بن...
15 فروردين 1393

صلی الله علیک یا "زینب"

به عنوان اولین مطلب این چند بیت رو به ساحت مقدس حضرت زینب (س) تقدیم میکنم به امید گوشه چشمی: آن قدر عاشقیم که املا نمی شود ××× مستی ما که در قلمی جا نمی شود زلف مرا به پنجره های ضریح عشق ××× طوری گره زدند ، دگر وا نمی شود باید که ناز داشت ، کمی نیز غمزه داشت ××× هر دختر قبیله که لیلا نمی شود «تاک» مرا به عشق تو در خم گذاشتند ××× حالا شراب می شود و یا نمی شود شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت ××× از حاجیان کعبه سبز شما نوشت شکر خدا که دست قدر ، دست سرنوشت ××× نام مرا شریف ترین خاک پا نوشت...
13 فروردين 1393

بلاخره بدنیا اومد

ظهر روز شنبه نهم فروردین مامانش زنگ زد تو مسجد بودم، تا جواب دادم گفت صادق زود بیا خونه فهمیدم حالش بد شده، نماز عصرمو نخونده بودم، خواستم نماز نخونده برم که به خودم گفتم عجله من کمترین چیزی رو حل نمیکنه ولی نماز اول وقت چرا، خدایا خودت کمکمون کن بلند شدم نمازمو خوندم و تو قنوتش دعای "ربنا هب لنا من ازواجنا  زریاتنا قره اعین وجعلنا للمتقین اماما" رو خوندم و تا که نمازم تموم شد مثه قرقی پریدم تو ماشینو .... تا رسیدم خونه دیدم عیال زد زیر گریه، درد نداشت ولی انگار فهمیده بود که وقتشه زود رفتیم دنبال مامانشو مامانم و گاز کش به سمت اصفهان و بیمارستان "سینا" تا معاینش کردن بستریش کردن، حدود ساعت 5 دکترش اومد و بعد از معاینه منو ص...
13 فروردين 1393

روز اول در منزل

اولین عکس بعد از ورود به منزل، معلومه حسابی ذوق کرده...! همه حسابی سرخوش بودن، غروب مامانم و خالم بردنش حموم منم رفتم تو حموم که ازشون فیلم بگیرم، اتفاقا فیلم جالبی شد که نمیشه منتشرش کرد..! نی نی تو حمام گریه نمیکرد و انگار داشت فکر میکرد، حالا به چی من نمیدونم آخر کار به مامانم گفتم مستحبه بچه رو غسل بدید که مامانم غسلش داد بعد از حمام به طرز ناجوانمردانه ای زینب خانوم قنداق شد... بیشتر شبیه یه ساندویچ خوشمزه شده بود تا بچه آدمیزاد...! شب عمش که نتونسته بود بر احساساتش غلبه کنه از ماهشهر راه افتاده بود، رسید و کلی از خودش خوشحالی در وکرد و مارو از تجربیاتش سیراب نمود . . . (آبجی خیلی مخلصیم) در ادامه مطلب چند تا عکس ب...
13 فروردين 1393

دریافت هدایای نقدی و غیرنقدی..!

به اطلاع کلیه دوستان و فامیهای وابسته میرساند جهت رفاه حال شما و دریافت هدایا و چشم روشنی های شما نه یکی بلکه دو عدد دستگاه کارتخوان متصل به شبکه سراسری شتاب در گهواره زینب خانوم نصب شد. منتظر قدوم سبز و مبارکتان هستیم.... با تشکر   از وقتی این دستگاههارو نصب کردیم دیگه زینب خانوم زحمت پول شمردنو نداره و فقط پاشو رو پاش میندازه و با "همراه بانک" موجودیشو چک میکنه...! ...
13 فروردين 1393

اذان و اقامه

بر اساس سنت دیرینه خاندان، اذان و اقامه بچه رو بابام باید تو گوششون بگه این مراسم فردای تولدش به نحو احسن انجام شد البته خودم تو بیمارستان تو گوشش اذان گفتم ولی از اونجایی که اقامه رو همیشه قاطی میکنم تو گوشش نخوندم، گفتم نکه اشتباه کنم بچه یهودی بشه...! وقتی بابام داشت اذان میگفت منتظر قشنگترین قسمت اذان بودم(از نظر خودم) که اونم "حی علی خیرالعمل" بود. در روایت داریم که خیرالعمل محبت به آل فاطمه (سلام الله علیها)ست زینب جان، ایشالا همیشه محب و نوکر اهل بیت و سایه سرت حضرت زینب(س) باشی... اینم فیلمش با حجم 5.7 مگابایت و فرمت 3gp دانلود   ...
13 فروردين 1393

سفره هفت سین

ما سال 93 رو بدون حضور زینب خانم شروع کردیم ولی سر سفره به یادش بودیم گواه این مدعا، عکس سفرمونه و اون عکسی که روی تلوزیونمون انداختیم اینه: ...
13 فروردين 1393
1